قلل خورَندان- گاوبینی

امتیاز :   5   :   5
نام : قلل خورَندان- گاوبینی
نوع فعالیت : دوچرخه کوهستان
استان : تهران
میزان سختی : ● متوسط
مسافت : 14.98 KM
برنامه : 1 روزه
مناطق : لواسان-روستایِ افجه- روستای برگِ جهان
بهترین زمان برای این منطقه : همه فصول به جز زمستان
ضریب خطر منطقه : ● معمولی
تاریخ ثبت در سایت : 1401/2/2
مدت زمان : 6 ساعت و 45 دقیقه
بیشترین ارتفاع : 3270
کمترین ضریب خطا : 0
تجهیزات یا تخصصها : ابزار و البسۀ معمولی کوهنوردی

توضیحات :
یکشنبه شب:
کوله را جمع و جور می کنم. "فروغ" می پرسد:
- کجا می رویم فردا؟
- به "خرسنگ".
می گوید:
- توکه تازه حال ات خوب شده است، تب هم که داری هنوز. بهتر نیست برنامه سبک تری داشته باشیم؟
نمی خواهم مخالفت کنم. می گویم:
- حالم که خوب شده اما هر چه تو بگوئی.
دوسه روزی تب داشتم و پنجشنبه هم به کوه نرفته بودم و او نگران بود که نکند "کرونا" باشد.
که نبود.
دوشنبه صبح:
ساعت 5:40 صبح است. در روستایِ "برگِ جهان" هستیم و ارتفاع 2007 متر است. در تاریک روشنِ سحرگاه سگ ها دوره مان کرده اند و به سر و کولِ هم می پرند. راه که می افتیم مادینۀ لاغری از پی مان می آید که تولۀ لاغر تر از خود را به دنبال می کشد. پیشِ خود می گویم: کاش کمی غذا به همراه داشتیم. اگر تمام مسیر را با ما باشند چیزی نداریم که شکم شان را سیر کند.
و دلخوشی مان آن است که مادر بخاطرِ توله اش زیاد از روستا دور نخواهد شد.
دیشب "فروغ" پرسیده بود:
- حالا که "خرسنگ" نشد، کجا می خواهیم برویم پس ؟
گفته بودم که خودم هم نمی دانم، صبر کنیم تا فردا صبح. و اینک می دانم که می رویم به "خورَندان" که تلافیِ بی کوهیِ پنجشنبۀ گذشته در آمده باشد، و از آنجا خواهیم رفت به "گاوبینی" که کارِ دوشنبه مان را بکنیم و زیاد هم ارتفاع نگرفته باشیم.. از حدود 150 پلۀ سنگی پائین می رویم و از رویِ پلِ فلزی می گذریم و به "حسینیه" می رسیم و همچنان ادامه می دهیم تا به سرِ کوچۀ "حاج باقر" برسیم.
و اینجا سرِ مسیر است، به "خورندان" بروی یا که به " گاو بینی". واردِ کوچه می شویم. خروس می خوانَد و آب در جویِ میانۀ کوچه روان است.
..........
ساعت 7:10 صبح است و ارتفاع 2500 متر. پاکوبی به سمتِ چپ میل کرده است و می دانیم که تا "گاو بینی" خواهد رفت و خود در خرداد ماه آن را زیرِ پا گذاشته ایم. مسیرِ مستقیم را ادامه می دهیم که پیش از این هیچ نرفته ایم. شیبِ بسیار تند و پر فراز و نشیبی آغاز می شود که تا به انتهایش برسیم ضربانِ قلب مان بالا می رود و نفس مان به شماره می افتد و آنگاه، قله ای ست که نیامده و ندیده بودیم اش. و این سختیِ راه و صلابتِ تپه ها و گُرده هایِ سرِ راه هیچ به قد و بالایِ 2792 متری اش نمی آید.
ساعت 7:45 صبح است و ما به قلۀ "خورَندان" رسیده ایم.
ماده سگ و توله اش که هنوز همراه مان هستند خود را رویِ زمین رها می کنند و چشم ها شان خمار می شود. بیچاره توله سگ، دو گوش اش را چنان از بیخ بریده اند که سر و صورت اش حسابی از ریخت افتاده است و یقین داری که تا کنون سگی به این زشتی ندیده ای، و زبان بسته چنان نگاه اندوهباری دارد که گوئی از کراهت چهره آگاه است و غصه اش را می خورَد، و من دلِ دیدنِ چشمانِ غمبارش را ندارم. کاش کمی غذا برای او و مادرش آورده بودیم.
یکی دو عکسِ یادگاری می گیریم و سرازیر می شویم به سمتِ گردنۀ زیرِ قله. مادینه سگ و توله اش نیز ناچار بر می خیزند و لَخت و بی حال به دنبال مان می آیند. تا چشم می بیند و گوش می شنود، جز ما زن و شوی و آن مادر و فرزند کسی در گسترۀ کوهستان نیست و صدائی هم از جائی، کسی و چیزی بر نمی خیزد.
...............
رفتیم و رفتیم و رفتیم....
و سگ ها همچنان بودند.
گاه نسیمی می گذشت و صدائی از دور دست ها می آورد، که صدایِ سگی بود یا قاطری و الاغی.
آسمان یکدست آبی بود و ابری به آن آویخته نبود.
خورشید گرم بود لیکن نمی سوزاند.
به گوسفند سرایِ آشنا که رسیدیم، رها شده اش یافتیم. ارتفاع 2801 متر بود و ساعت 8:45 صبح.
گل های سپیدِ "حسرت" را دیدیم،
فراوان بودند و ندانستیم که حسرتِ چه را می خوردند!
به گردنۀ دیگری رسیدیم و شیب دوباره تند شد. تند تر از همه شیب های پیشین.
رفتیم و رفتیم و رفتیم....
و سگ هاهمچنان بودند، خسته تر از ما.
رویِ خط الراس که رسیدیم ساعت 9:45 صبح شده بود و ارتفاع 3205 متر،
و قله در چند قدمی بود.
............
ساعت 9:55 صبح است. به قلۀ "گاوبینی" رسیده ایم. تابلوِ رویِ قله ارتفاع را 3270 متر نشان می دهد.
7.86 کیلومتر راه پیموده و 1388 متر ارتفاع گرفته ایم. نسیمِ ملایمی می وزد. سگ ها خود را به سایۀ سنگچینِ روی قله می رسانند و رویِ زمین پهن می شوند و چشم فرو می بندند و لَه لهِ نرم شان تنها صدائی ست که به گوش می رسد.
ما نیز رویِ تکه سنگی می نشینیم و لقمه صبحانه مان را دست می گیریم و گرچه غذا مان عطر و رایحه ای ندارد، سگ ها فی الفور بویِ خوراکی را می فهمند و چشم باز می کنند و خیره می نگرند به دست و دهان ما.
حال بیا و اگر توانستی گازی به لقمه ات بزن!
آنچه داریم را با سگ ها قسمت می کنیم، چندان که ما گرسنه نمانیم و آنها نیز طعمِ نان و کوکو سیب زمینی را چشیده باشند.
ساعت 10:20 صبح از جای بر می خیزیم که راهِ آمده را باز گردیم و سگ ها متعجب از اینکه:
- این دونفر چرا دمی نمی آسایند که ماهم چرتی زده باشیم...
با بی میلیِ آشکاری از جای می جنبند و پشتِ سرِ ما راه می افتند.
مسیرِ فرود کمی متفاوت از راهی ست که آمده ایم. اینک می شود گاه به میانبر زد و راه را قیچی کرد. شن اسکی هایِ نه چندان نرم و راحتی هم هست در جای جایِ مسیر که به صرفه جوئی در وقت کمک می کند.
به محل پارک ماشین که می رسیم، ساعت 12:25 ظهر شده است. کل مسافتِ پیموده شده 14.98 کیلومتر بوده و مجموع ارتفاعی که گرفته ایم 1462 متر.سگ ها در سایۀ دیواری آرام می گیرند و برایِ ما هنوز یکساعتی راه مانده است که باید سواره طی کنیم تا به خانه و کاشانۀ خود برسیم.
...............
دوشنبه: 15-06-00



تعداد دانلود : 104
تعداد نمایش : 397
ثبت فایل از : فریبرز اربابی



دانلود GPS   افزودن به لیست علاقه مندیها  


GPS Convertor : پس از دانلود برای تبدیل فایلهای gdb. به gpx. اینجا کلیک نمایید

و لینک نرم افزار ها و سایتهای مختلف دیگر







علی اصغر فارسی

5

1401/3/4
شور و عشقی در این نوشته موج می زنه که ویروسها و ..و ضعف و تب هم توان باز داشتن اونها رو ندارن