قلل سولدار و بندعیش از حصارک

امتیاز :   5   :   5
نام : قلل سولدار و بندعیش از حصارک
نوع فعالیت : کوه نوردی
استان : تهران
میزان سختی : ● متوسط
مسافت : 18.15 KM
برنامه : 1 روزه
مناطق : تهران
بهترین زمان برای این منطقه : بهتر است در روزهای برفی صعود نشود
ضریب خطر منطقه : ● بی خطر
تاریخ ثبت در سایت : 1400/12/20
مدت زمان : 7 ساعت و 30 دقیقه
بیشترین ارتفاع : 2770
کمترین ضریب خطا : 0
تجهیزات یا تخصصها : لوازم معمول کوهنوردی ساده یکروزه

توضیحات : ده دقیقه به پنج صبح است. در منتهی الیهِ محله "حصارک" پارک می کنم و بلافاصله کوله را بر دوش می گیرم و راه می افتم. ارتفاع 1722 متر است. از جائی در دوردست بانگ خروس به گوش می رسد. سومین بار است طی یک ماه اخیر که قصد"سولدار" کرده ام و گفته اند که: تا سه نشه، بازی نشه. این بار باید تا "بندعیش" بروم. خواه برف بیاید یا باران. خواه مه باشد و خوفِ گم شدن. کفشِ سبک پوشیده و کوله را سبک بسته ام. گِتر را هم که نه، بسته ام و نه در کوله پشتی دارم. هیچ بهانه ای نمانده است به از نیم راه برگشتن. می روم و ساعت 5:15 صبح در ارتفاع 1841 متری وارد محوطه دانشگاه آزاد می شوم. سگ ها اُشتُلُم می کنند و به پیشواز می آیند. هیاهوئی برای هیچ. بی خیال و بی ترس و واهمه از میان شان می گذرم و می روم تا که به دکۀ "محیط بانی" برسم. نقطه را در "جی پی اس" ثبت می کنم و از مسیر خارج می شوم و وارد جنگل دست کاشت "کاج" می شوم:
تاریکی، هوایِ لطیف، تنهائی و سکوت، و بویِ خُنکِ تنه و برگِ "کاج". زیاده چه می خواهی ای پیرسالِ سحر خیزِ چابک پای!
چنان کیفی می کنم که مپرس. روح ام از بندی رَسته باشد انگار. می خواهم پرنده ای باشم و بر شاخۀ درختی بنشینم. می خواهم پرنده ای باشم و بر شاخه درختی بنشینم و آواز سرَ دَهم از آنکونه که "توکایِ سیاه" بلد است.
حیف که هیچ یک نمی شود برای من، که انسان ام:
پس بر زمین باش و گام بردار و زمزمه ئی کن برای خود، ای تنهایِ گریزان از خیلِ مردمان.
شعری بر ضمیرم مانده از دیشب که "حافظ" دست گرفته بودم و عَجب، که در خواب هم تکرار می شد:
- سَمن بویان غبارِ غم چو بنشینند بنشانند
- پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
- به فِتراکِ جفا دل ها چو بربندند، بربندند
- زِ زلفِ عنبرین جان ها چو بگشایند، بفشانند......
کیِ از میانِ درختان بیرون آمده و به روی یال رسیده ام؟
پیشِ روی ام درختِ" گردو"ئی ست و دورها "خورشید"، که از پسِ تودۀ انبوهِ ابرهای تیره و تار، ناکام مانده است از طلوعی درخشان و تابناک. اما چه لطیف و شاعرانه است طلوعی این چنین. و چه جور است با حس و حالِ من.
می مانَم به تماشا:
- سرشکِ گوشه گیران را چو دَریابند، دُریابند
- رُخِ مِهر از سحرخیزان نَگردانند، اگردانند......
وچندان می مانَم که سرمایِ سحرگاهی نیش بزند که: هِی.....راه بیفت.
................
ساعت 7:35 صبح. اینجا قلۀ"سولدار" است و ارتفاع 2601 متر. باد می وَزد. سرد است. آسمان ابری ست و بلکه برف و بارانی در پیش باشد. درنگ نباید کرد و باید رفت، و در پیشِ روی راهی ست غریب و نا آشنا. پیش از این هیچ نبوده که رفته باشم اش. و دلخوش ام که به قدرِ کمال به منطقه واردم و نیک می دانم به چه سمت و سوئی باید رفت.
پشت به جنوب، روی می گذارم به سمتِ شمال. و بادی که از غرب می آید عجیب گزنده و نامهربان است. پاکوب روی به پائین می رود چندان که از ارتفاع 2500 نیز فروترمی افتد اما از زیبایی هایِ این کوهستان هر چه بگویم کم گفته ام. چگونه بوده که اینهمه سال به فکر کشفِ این بهشت نبوده ام؟ ببین در بهاران چه طبیعت شگفت انگیزی خواهد داشت این کوهستان.
محو تماشای مناظر چشم نواز، پستی و بلندی ها را در می نوردم و از توده های ابری که در آسمانِ بالایِ سر فراهم می آیند نیز غافل نیستم. باید خود را به نقطه ای برسانم که اگر مه کوهستان را فرا گرفت و راهِ دید را بست، بشود که راه را بی مخاطره ئی جدی ادامه داد. و خطر را زمانی پیشِ روی می بینم که به صخره های بلندی می رسم بر سرِ راه. می گوید:
- ارباب آقا! حال چه کنیم با این صخره ها؟
می گویم: راه را میانبُر خواهیم کرد از دامنۀ صخره ها.
و اگر می دانستم این میانبر یک ساعت و نیم طول خواهد کشید و چنان سخت خواهد بود که تیزیِ سنگ ها دستکش هایم را آش و لاش کنند و ریزش های خوفناکی از زیرِ پاها در رفته و به درۀ پائین دست سرازیر شوند، بلکه حرکت از تاجِ یال و عبور از کولِ صخره ها را ترجیح می دادم. اما خوب گفته اند که: کِرم از خودِ درخت است. آنجا که فهمیدم راهِ خطرناکی در پیش گرفته ام و امکان بازگشت هم بود، در ادامۀ راه تردید نکردم، و اینک در ساعت 9 صبح که میانبر به آخر رسیده و به هر زحمتی بود خود را در ارتفاع 2572 متر به رویِ یال کشانده ام، از آنچه پشتِ سر مانده عجیب احساس رضایت می کنم. می گوید:
- ارباب آقا! سخت بود و چسبید هم. کِی دوباره آن راه را خواهیم آمد؟
می گویم:
- بهار که بیاید، و این بار قلِق کار دست مان خواهد بود.
....................
رویِ گُردۀ یال برف بود و یخ، و گاه نَمه برفی هم می بارید. کفشِ سبک ام در یخ سُر می خورد و حوصلۀ بستنِ یخ شکن را نداشتم. گاه که به بسترِ نرمِ برف می رسیدم پای در آن فرو می رفت و گِتری هم نبود که مانع از نفوذِ برف به درونِ کفش ها شود. و پاچۀ خیسِ شلوار رطوبت را تا بالاتنه امتداد می داد و اینک که ساعت 9:59 صبح است ویکتا تنه رویِ قلۀ "بندعیش" ایستاده ام، آنهمه نه که مایۀ رنج، اسباب مسرت ام شده اند. کوهنوردی باید کمی هم دردسر داشته باشد که بیشتر حال دهد.
پنج دقیقه ماندن روی قله برای گرفتن یکی دو عکس کفایت می کند. بند کفش ها را محکم می کنم و روی می گذارم به سویِ یالِ آشنایِ میانی. از صخره ها می گذرم و از شن اسکی فرود می آیم و به "استخر بزرگ" که می رسم ساعت هنوز 10:30 نشده است. به فرود ادامه می دهم و در ساعت 10:45 به "آرموددوخ" می رسم. وقت است برای خوردن چیزی، که در تمام طول راه که تا اینجا قریب 13 کیلومتر بوده است، جز یک آب نبات نخورده ام و حتی یک قلپ آب از گلویم پائین نرفته است.
درخت "بید"ی آنجاست بر لبِ آبی، و فرشِ نرمی از علفِ خشکی.
صبحِ زود لقمۀ جانانه ای پیچیده ام از هرچه که در یخچال بود. از آنگونه که "مادر" می پیچید و "شاه بَلّه سی" بود و چه طعمی داشت خدایِ من!
آب می رود و من لقمه ام را گاز می زنم و "حافظ" است که می گوید:
- پنج روزی که دراین مرحله مهلت داری
- خوش بیاسای زمانی، که زمان اینهمه نیست......
..................
ساعت که 12 ظهر شد در محوطه دانشگاه آزاد بودم و بیست دقیقه طول کشید تا به محل پارک ماشین برسم. 18.15 کیلومتر راه کوبیده و در مجموع 1285 متر ارتفاع گرفته ام. گوشی موبایل را روشن می کنم و پیامی به "فروغ" می فرستم. یعنی که ملالی نبوده است جز دوریِ شما.
سال 00 سال خوبی بوده است از بابِ کوهنوردی. 21 قلۀ نوبرانه صعود کرده ام یکی از یکی شکیل تر و برازنده تر. از "خورَندان" و "گاوبینی" بگیر در شرق تا "لیز"و " لیچه" در غرب. آنچه امروز بود می شود که کشف سالِ 00 ام باشد، که هست.
و کسی نمی داند که سالِ 01 چند بار این مسیر را طی خواهم کرد. 10 بار شاید. بلکه هم بیشتر.
...............
پنجشنبه: 12-12-00



تعداد دانلود : 90
تعداد نمایش : 523
ثبت فایل از : فریبرز اربابی



دانلود GPS   افزودن به لیست علاقه مندیها  


GPS Convertor : پس از دانلود برای تبدیل فایلهای gdb. به gpx. اینجا کلیک نمایید

و لینک نرم افزار ها و سایتهای مختلف دیگر







علی اصغر فارسی

5

1401/3/4
هشدارتون برای مشکلات و خطرات این صعود در روزهای برفی توجه من رو به این مهم جلب کرده که جای تدوین دانش و تجربه جامع و مانع در کوهنوردی ایران خالی است و به امید آن که هر گس که پای در طبیعت زیبا اما خشن و بی گذشت می گذاره قبلا با دشواریها و چالشهاش آشنا شده باشه تا که کمتر شاهد از دست رفتن دوستان نازنینی باشیم که هر ساله دلمون رو غمگین می کنه.