قله وروشت

امتیاز :   5   :   5
نام : قله وروشت
نوع فعالیت : کوه نوردی
استان : مازندران
میزان سختی : ● مشکل
مسافت : KM
برنامه : 1 روزه
مناطق : جاده چالوس ـ روستای هریجان
بهترین زمان برای این منطقه :
ضریب خطر منطقه : ● معمولی
تاریخ ثبت در سایت : 1398/5/7
مدت زمان : ساعت و دقیقه
بیشترین ارتفاع :
کمترین ضریب خطا : 0
تجهیزات یا تخصصها :

توضیحات : این گزارش را در حالی می‌نویسم که یک روز از اقدام به صعود قله‌ی وروشت می‌گذرد. انگیزه‌ام برای نوشتن این گزارش صرفا دشواری‌های مسیر و مخاطرات حتمی موجود در این راه نیست؛ چرا که مسیر صعود همه‌ی قله‌ها کم‌و‌بیش با چنین مخاطراتی همراه بوده و هست. مسئله‌ی من این است که موضوع دشواری‌ها و مخاطرات این مسیر خاص تقریبا به‌هیچ‌ شکلی و به‌هر دلیلی به‌طور جدی در گزارش‌های اندک شمار صعود به‌این قله دیده نمی‌شود. ممکن است کسی بگوید که صعودش و مسیرش خیلی هم با قله‌های دیگر فرقی ندارد. ـ شاید به‌نظر این اشخاص این موضوع خیلی هم صحیح باشد. شاید حتا قله‌های دیگری که من صعودشان نکرده‌ام دشواری‌های بیش‌تری داشته باشند. لازم است توجه شود که قصد من مقایسه نیست. غرض من این است که وقتی کسی به‌مسیر تازه‌یی مثل این قله که کم‌تر صعود شده است می‌رود و مشکلات و خطرات آن‌را به‌چشم می‌بیند مسئولیت دارد آن‌را به دقت گزارش کند. اگر تجربه‌ی خود و نظر خود را در باره‌ی این مسیر یا مسیر‌های دیگر به‌دقت بنویسیم و در اختیار دیگران بگذاریم و صرفا به‌نمایش گذاشتن یک ترک جی‌پی‌اس اکتفا نکنیم، و به‌طور اخص از دشواری‌های و مخاطرات و احتمالات سخت تهدید‌کننده‌ی آن مسیر سخنی بگوییم لاجرم کسی ما را تازه‌کار و وحشت‌زده از کوهستان به‌حساب نخواهد آورد؛ که حتا اگر بیاورد هم مسئله‌یی نیست. مثلا ممکن است کسی با نکاتی که من قصد دارم به‌آن‌ها اشاره کنم مرا دست‌کم بگیرد و کوهنوردی جدی به‌حساب نیاورد؟ خب، نیاورد. این چه اشکالی دارد؟ موضوع حرف من، خودم نیستم؛ ماییم! ماییم که اهمیت داریم و من یقین دارم اگر روزی کسی این سطور را بخواند و عزم صعود این قله را داشته باشد اگر حتا قبل از صعود از ارزش و اعتبار دیدگاه و تجربه‌ی من چیزی دست‌گیرش نشود، بعد از این‌که قدم در راه گذاشت و پس از این‌که برگشت حتما تک‌تک نکات گفته‌ شده‌ی من را به‌خاطر خواهد آورد و در بهترین حالت، یا چیزی از آن کسر و یا چیز مفیدی به‌آن اضافه خواهد کرد. قطعا در همین تبادل تجربه‌هاست که راه درست صعود به این قله‌ی محصور در صخره‌ها و دیوارهای هراس‌آور که شیب‌هایش مثل جانورانی غول‌آسا از آن محافظت می کنند، پیدا خواهد شد.
تجربه‌ی من مربوط به‌یک تصمیم ناکام مانده است؛ اقدام به‌صعود یک‌روزه‌ی قله‌یی که در شرایط معمول بهتر است دو روزه صعود شود. صعود ما البته پر از استرس بود. نخوابیدن شب، رانندگی توی راه، به‌خرج دادن عجله‌ی فراوان برای عبور از روستا و مواجه نشدن با محیط‌بان و ناچارا نخوردن یک صبحانه درست و حسابی، که همه‌ی این‌ها دست به‌دست هم داد تا استرس‌های ناگفتنی و پنهان ما را دو چندان کند. و صد البته این‌ها تنها دلیل ناکامی نبود. در این صعود ما به‌قله نرسیدیم اما آن‌طور که جی‌پی‌اس‌مان نشان می‌داد تقریبا به ارتفاع 3750 دست یافته بودیم و این به‌قیمت از دست دادن زمان و انرژی زیادی بود. در آن ارتفاع ساعت از سه‌ونیم بعدازظهر گذشته بود و زمان کم داشتیم. هجوم بی‌امان باد و ابرهای سیاه پیش‌آینده را بالا سرمان می‌دیدیم و عبور از صخره و شیب‌های تند تمام انرژی مان را تحلیل برده بود و چون وحشت بازگشت از قیفی با شیب وحشت‌انگیز را ذهن داشتیم، تصمیم گرفتیم برگردیم و بعد هم دیدیم که چه تصمیم درست و به‌جایی گرفته بودیم. اعتقاد من این است که وقتی تصمیم می‌گیریم قله‌یی را صعود کنیم، این ماییم که باید با اراده و خرد انسانی‌مان قله را فراچنگ آوریم، نه این‌که قله، عزم و اراده و هستی ما را برای همیشه از کار بیندازد.
مطلب از این قرار است که اگر روزی رویای صعود به قله‌ی در نوع خود عجیب وروشت، جانور ماجراجوی خفته‌ی ذهن‌تان را از خوابی خوش بیدار کرد و زور بی‌امان میلی کاهش‌ناپذیر برای رسیدن به‌آن قله‌ عنان فکر را یکسره از کف‌تان ربود و شما را بر آن داشت که برای دیدن‌اش به‌هر قیمتی که هست اقدام کنید از قبل باید این واقعیت بی‌کم‌و‌کاست را بدانید که در این فقره با جای دیگری سر و کار دارید، جایی کاملا متفاوت‌تر از جاهای دیگری که تا کنون دیده‌اید و ناچارا در توصیف‌اش باید گفت: بکر، دست‌نخورده، دشوار، گسترده شده در سکوتی هراس‌آور، محصور در دیواره‌های صخره‌ای سر به‌آسمان کشیده و اغوا‌کننده در همه‌ی جلوه‌هایش. طبیعتی که به‌محض ورود به‌آن جان ‌تازه‌یی می‌گیرید و اگر به تسخیرش درآیید و در فهم‌اش غفلت کنید ممکن است جا‌ن‌تان را بگیرد. هم به‌دلیل دشواریها و مخاطرات مسیر سنگلاخی و پرشیب‌اش ( ازمسیری که ما با ترک جی‌پی‌اس دیگران رفتیم)‌ هم به‌دلیل وجود حیوانات وحشی موجود در آن؛ که آن‌جا خانه‌ی آن‌هاست و ما مهمانان ناخوانده.
این صعود، صعود ساده و امنی نیست.
شمالی‌ترین قله‌ی 4030 متری البرز مرکزی نامی ندارد جز: قله‌ی وَروَشت، با طبیعتی بسیار باشکوه، غرق در کلاف سکوتی بی‌انتها و به‌شدت زیبا و مجلل؛ آن‌طور که وقتی آن را می‌بینید آرزوی دیدن مجددش تک تک سلول‌ها‌ی‌تان را به ‌تسخیر خود در خواهد آورد. ( هنوز از خودم می‌پرسم چرا ما اصلا مجبور به بازگشت بودیم؟) قبلا از هر چیز باید بدانید که صعود این غرور یگانه‌ی سر به‌آسمان برافراشته، نیازمند کسب مجوز از محیط زیست است و اگر نظر مرا بپرسید می‌گویم: ارزش پیگیری ندارد، چون مجوز را به‌ساده‌گی و به‌هر کسی نمی‌دهند و اگر هم بدهند باید یک‌جورهایی از راه غیر متعارف به‌دست‌اش آورد.
این قله یک راه صعود شناخته شده - و در مقایسه با راه‌های دیگر – سر راست‌تر دارد: روستای هریجان! روستایی که زنجیره‌‌ی طولانی و کشدار سکوت باستانی‌‌وارش را فقط صدای پارس سگ‌ها و ماغ کشیدن و نعره‌های گه‌گاهی گاوها از هم می‌درد.
خب، برویم سر جاده.
جاده‌ی چالوس را که در پیش بگیرید وقتی پل زنگوله را دیدید باید فراموش‌اش کنید و تقریبا دوازده کیلومتر دیگر جلو بروید. 80 کیلومتر مانده به‌چالوس به‌رستوران یاس می‌رسید. این رستوران مقصد ما نیست، نشانه‌ی ماست. عمارتی است با تابلو و مشخصات مربوطه‌ و معرفه‌اش که روبه‌روی شما سر پیچی قرار گرفته است. اگر آن‌ پیچ را به‌سمت چپ بپیچید جاده‌ی چالوس را بدون اشتباه ادامه‌ داده‌اید و اگر مستقیم به‌طرف‌اش بروید و قصد عبور از سمت راست‌اش را داشته باشید به‌ابتدای یک جاده خاکی رسیده‌اید. این جاده خاکی غالبا و نه همیشه با رنجیری مسدود شده است و وقتی وارد آن بشوید قطعا قدم در راهی گذاشته‌اید که به‌روستای حیرت‌انگیز هریجان با آن آغوش باز و آن معدود کوچه‌های خالی و ساکت و ردیف ردیف درخت‌های بلندی که مثل بازوهای از هم گشوده‌یی مهیای پذیرش و آرامش تازه‌واردهاست می‌رسید. خب، در این صورت هم یک راه بدون اشتباه را انتخاب کرده‌اید اما این‌بار به‌راه نفس‌گیر و رویایی قله‌ی وروشت گام نهاده‌اید.
ارتفاع روستا 2400 متر است. وقتی شروع به‌پیمایش کنید، اگر شب قبل نرمه‌بارانی نباریده باشد در مسیری پاکوب و خشک و در سفره‌ی گسترده‌یی که سخت تحت سیطره‌ی شبانه‌روزی گاو‌هایی است که دائما مشغول چرا‌ هستند به‌سمت گردنه‌یی می‌روید که وقتی روی گرده‌اش بایستید آن وقت روستای بزرگ‌تر ولی‌آباد را می‌بینید که از آن‌جا هم راهی برای صعود فراهم شده است؛ گیرم سخت‌تر!
در ابتدای مسیر چشمه‌ی آبی خودنمایی می‌کند و سی دقیقه بعد از عبور از آن چشمه‌ی دیگری سر راه‌تان هست. وقتی از یال گذشتید و با شیبی نرم به‌تنها گوسفندسرای آن مسیر رسیدید چشمه‌ی دیگری در انتظارتان هست که از بالا دست لوله‌کشی شده و برای احشام، آبی زلال و تمیز و گوارا مهیا کرده است. بعد دیگر قدم در راه دلچسب خشکه‌دره می‌گذارید. از این لحظه به‌بعد باید تک تک ثانیه‌هایش را به‌دقت به‌خاطر بسپارید و تا می‌توانید ذهن‌تان را از هر مشغله‌یی آزاد کنید و از هر چیزی که سر راه‌تان است و چشم‌هایتان می‌تواند آن را ببیند لذت ببرید؛ و بروید و بروید تا به‌چشمه‌ی آخر برسید که در پایین دست آبشار پر سر و صدایی که از سمت راست شما در حال فرو ریختن است قرار گرفته است. راستی: بعد از گوسفند سرا هم چشمه‌ی دیگری هست که به‌چشمه‌ی سوم معروف است و باز هم سمت راست شماست و نشانه‌اش سنگی است که روی آن قرار گذاشته شده است. زیر آبشار یک دشت محدود اما مالامال از شقایق و گل‌های زرد و هوش‌رباست. این‌جا دیگر پایان همه‌ی لذت‌های سطحی است و دیگر نه ناله‌ی حسرتی به‌کار می‌آید و نه آه شوقی. چون تقریبا 15 دقیقه‌ی دیگر به‌یک یال گردن کلفت می‌رسید که دو دره در دو طرف‌اش آرمیده‌اند و در ابتدای یال به‌هم می‌رسند و تحت نام خشکه‌دره به گوسفند‌سرایی که از آن گذشته‌اید ختم می‌شوند.
ماجرا از همین‌جا شروع می‌شود: کدام راه را انتخاب کنیم؟
برای توضیح مطلب باید کمی برگردیم عقب. ما ساعت سه و سی دقیقه‌ی بامداد از تهران حرکت کردیم. وقتی قدم در پاکوب انتهای روستا گذاشتیم ساعت هفت و نیم صبح بود. نه و نیم رسیدیم به‌گوسفند‌سرا و ساعت ده و نیم پای یال بودیم. جی‌پی‌اس داشتیم و ترکی از یک بنده‌ی خدا که بهتر است نام‌اش را نبریم. قبلا شنیده بودیم که نباید به‌هر ترکی اعتماد کرد. ما به‌این ترک اعتماد کردیم. از پای گردنه تقریبا دیگر پاکوبی نیست. باید به‌جی‌پی‌اس متکی باشید.
لطفا از این‌جا به‌بعد را دقت کنید: وقتی به یال می‌رسید دو دره مثل دو بال از دو طرف آن گسترده شده است.
(در راه خروج از روستا و روی گردنه‌ی اول به‌مردی برخوردیم که در جواب سوال کنجکاوانه‌ی ما گفت نام مبارک‌اش هریجانی است. او به‌ما اصرار می‌کرد همراه‌اش از راهی به‌قله برویم که با چوب‌دستی‌اش آن‌را نشان می‌داد و ما هر چه نگاه می‌کردیم در دور‌دست چیزی به‌نام راه دیده نمی‌شد. راهی که او از آن حرف می‌زد درست از سر گردنه‌ی مشرف به‌ولی‌آباد به‌سمت شرق می‌رفت و اصلا معلوم نبودچگونه به‌قله خواهد رسید. هریجانی اصرار داشت از خشکه‌دره نرویم. گاهی بی‌جهت فکر می کنم شاید بهتر بود با او می‌رفتیم، نمی‌دانم! به‌هر‌حال آن‌هم تجربه‌ی دیگری بود. اما خوش‌حالم که نرفته‌ایم. تجربه نشان داده است به‌حرف‌های غیر‌مغرضانه اما غیر کارشناسانه‌ی محلی‌ها نباید زیاد اعتماد کرد. وقتی به‌گوسفند‌سرا رسیدیم چوپان بدون طرح پرسشی از طرف ما گفت دره‌ی سمت چپ یال را انتخاب کنیم که اصلا امکان‌پذیر نبود و خوب شد که حرف او را هم جدی نگرفتیم.)
ترک ذخیره شده ما را به‌سمت چپ زیر یال یعنی سمت راست دره‌ی سمت چپ کشاند. ( امیدوارم قابل فهم باشد.) از آن به‌بعد دیگر ما زیر یال بودیم و در چنگ صخره‌های سخت‌گذر و به‌ستوه‌آورنده و خطرناک اسیر شده بودیم. وقتی داشتیم با صخره‌های سر‌سخت دست‌و‌پنجه نرم می‌کردیم اگر سرمان را بر‌می‌گرداندیم و به‌پایین نگاه می‌کردیم قیف هراس‌آوری می‌دیدیم که انتهای همان دره سمت چپ یال از بالا (و ابتدای آن از پایین) بود. _ لطفا نقشه‌ها را خوب نگاه کنید تا موقعیت دست‌تان بیاید.) این همان دره‌یی بود که چوپان به‌ما آدرس داده بود. ما از سمت راست آن دره از زیر یال ارتفاع گرفتیم و از کناره‌ی سمت راست یال عبور کرده بودیم و حالا به‌دام صخره‌ها افتاده بودیم . ترک جی‌پی‌اس ما را به‌چالشی سخت انداخته بود که به‌هر زحمتی بود آن‌را پشت سر گذاشتیم. به چه قیمتی؟ به‌قیمت از دست دادن بخش زیادی از انرژی‌مان! و وقتی از چنگ سنگ‌های سست و صخر‌ه‌های وحشت‌اور عبور کردیم تقریبا بخش زیادی از انرژی و توان‌مان صرف شده بود. بعد از آن هم نتوانستیم نفس راحتی بکشیم چون سر‌مان را که بالا آوردیم دیدیم تازه با وضعی دشوارتر از قبل مواجه شده‌ایم: در برابرمان گرده‌یی بود سخت و عبوس و نپذیرنده که فایل جی‌پی‌اس و مشاهده‌ی یک نیمچه پاکوب نشان می‌داد باید از سمت چپ آن‌را دور بزنیم. و این آغاز قصه‌ی تازه‌یی بود که پایان‌اش با آن‌همه خستگی و دست به‌سنگ شدن‌های فراوان و بی‌رمقی پا‌ها و ناکارآمدی نفس‌ها می‌توانست بسیار غم‌انگیز رقم بخورد و خوش‌بختانه نخورد. راست‌اش با بدبختی زیادی خودمان را از دام این مسیر به‌شدت غیر معمول رهانیدیم. حالا ساعت سه و نیم بعدازظهر بود و طبق پیش بینی خودمان ما باید تا آن ساعت به‌قله رسیده باشیم. جی‌پی‌اسی که همراه داشتیم ارتفاع را چیزی حدود 3700 نشان می‌داد و حالا ما درست روی بالاترین نقطه‌ی دره‌ی سمت چپ یال که از آن پرهیز کرده بودیم قرار گرفته بودیم. آن‌طور که وقتی به‌پایین نگاه می‌کردیم آن قیف وحشت‌انگیز را به‌خوبی می‌دیدیم. از طرفی باد بی‌مهاری شروع به‌شاخ‌و‌شانه کشیدن کرده بود و از طرف دیگر آسمان از ابرهای سیاه انبوهی پوشیده می‌شد. چند قطره‌ باران هم بارید و ما دیگر نایی نداشتیم و اگر در همین وضعیت می‌خواستیم تصمیم به‌ارتفاع گرفتن و به‌قله رفتن‌مان را عملی کنیم چیزی دیگری هم بود که مانع‌ کارمان می‌شد: نمی‌خواستیم در بازگشت به‌شب بخوریم. و تازه دغدغه‌ی راه برگشت را هم داشتیم. نمی‌خواستیم دوباره دست به‌صخره بشویم و اگر از دره پایین می‌ رفتیم اصلا نمی‌دانستیم چگونه باید از آن قیف بگذریم. با هم مشورت کردیم و قرار شد بی‌درنگ از راه دره برگردیم و در اولین فرصت خودمان را به‌بالای دره به بالای یال سمت راست‌مان بکشانیم تا از قیف مر‌گ‌آور پرهیز کنیم. در راه برگشت از مسیر دره که برای پایین آمدن راه بدی نبود خرسی بالا سرمان در کناره‌ی دیوار نعره‌یی جانانه کشید و به‌سرعت برق و باد گذشت. دور هم جمع شدیم:‌ این همان چیزی بود که نمی‌خواستیم در تاریکی با آن مواجه شویم!
یاد آوری: وقتی داشتیم با جان کندن از صخره‌های عجیب‌و‌غریب بالای دره و زیر یال اصلی بالا می‌رفتیم نیم نگاهی هم به‌سمت چپ‌مان داشتیم، به‌جست‌و‌جوی راهی که در برگشت با قیف انتهای دره مواجه نشویم. در دیواره‌ی آن طرفی دره که سمت چپ‌مان بود سه شکاف دیده می‌شد که در تصاویر پیوست نشان داده‌ام. قرار گذاشتیم در راه برگشت اگر از مسیر دره پایین آمدیم از اولین شکاف بالا برویم و خودمان را به‌روی یال سمت راست بالای دره برسانیم. همین کار را در برگشت انجام دادیم: تصمیم درستی که می‌شود گفت جان‌مان را نجات داد. وقتی از روی یال بالای دره تراورس می‌کردیم و به‌پایین می‌رفتیم آه می‌کشیدیم که اگر از همین راه که نقطه‌ی پایانش کمی قبل از چشمه‌ی آخر و آبشار بالای آن بود و در اصطلاح به‌یخچال معروف است بالا کشیده بودیم گرچه باز هم با شیبی تند دست به‌گریبان بودیم اما از امنیت کافی برخوردار می‌شدیم و انرژی‌مان این‌طور تحلیل نمی‌رفت و زمان را هم از دست نمی‌دادیم. به‌هر حال گذشت و ما به قله نرسیدیم اما امروز که دارم این گزارش را می‌نویسم مایل‌ام بگویم که واقعا نباید به‌هر ترک جی‌پی‌اس اعتماد کرد و بهتر است با ترک‌های دیگر هم راست‌سنجی شود. بعلاوه به‌نظر ما تا راه تازه‌تری توسط کس یا کسان دیگری کشف نشده است بهترین راه شاید راهی باشد که در تصویر شماره 12 دیده می‌شود و من آن را از سایت نشاط زندگی برداشت کرده‌ام؛ البته بعد از این تجربه‌ی تلخ که اگر مسئول این گروه کوهنوردی یعنی آقای نیما اسماعیلی که من با تلگرام با او در تماس بودم و چند و چون کار را از او می‌پرسیدم زودتر گزارش صعودش را که دو هفته پیش از ما انجام شده بود منتشر می‌کرد شاید ما ناکام نمی‌ماندیم.
در خاتمه باید بگویم ترک جی‌پی‌اس ما کامل نیست؛ فقط برای پرهیز کردن از این راه و برای درس آموختن آن‌را منتشر کرد‌ه‌ام. این فایل فقط تا ابتدای یال درست و قابل اعتناست و نه بیش‌تر. عکس‌های اضافه‌یی که گذاشته‌‌ام به‌این امید است که اگر روزی کسی یا کسانی موفق به کسب مجوز و عبور از هفت خوان رستم شدند و به‌پای یال رسیدند از قبل همه‌ چیز را بررسی کرده باشند. شاید کار مفیدی کرده باشم. امیدوارم مفید باشد و به‌کسانی که این گزارش را می‌خوانند اگر بار اول‌شان است که دارند این قله را صعود می‌کنند اکیدا توصیه می‌کنم که تصاویر را کاملا به‌خاطر داشته باشند یا از آن‌ها نسخه‌یی با خود ببرند.
لطفا به یاد داشته باشید: اگر به صخره‌ها و دیواره‌‌ها رسیدید حتما اشتباه آمده‌اید. باید در اولین فرصت خودتان را بالا بکشید و به‌بالای دیواره‌ی صخره بروید و هر چه می‌توانید به سمت راست بروید و صعودتان ادامه دهید. اصلا به طرف دره نروید.
فرصت نادری بود که به‌سختی به‌دست‌اش آورده بودیم و به‌راحتی از کف دادیم‌اش. حیف شد، والسلام!




تعداد دانلود : 177
تعداد نمایش : 1466
ثبت فایل از : ع. ژيلك زاده



دانلود GPS   افزودن به لیست علاقه مندیها  


GPS Convertor : پس از دانلود برای تبدیل فایلهای gdb. به gpx. اینجا کلیک نمایید

و لینک نرم افزار ها و سایتهای مختلف دیگر







علی  جلالی

5

1400/2/24
درود به شما همنورد گرامی از اینکه لحظه لحظه برنامه رو گزارش کردین و تمام زوایای پنهان این مسیر پر چالش رو برای ما به اشتراک گذاشتین سپاس گزارم. واقعا چقدر کم هستن افرادی با منش شما . امیدوارم روزی برسه که همه ما مثل شما به این فکر کنیم که درباره دیگران مسئولیم شاد و پرتوان باشید

علی  جلالی

0

1400/2/24
درود به شما همنورد گرامی از اینکه لحظه لحظه برنامه رو گزارش کردین و تمام زوایای پنهان این مسیر پر چالش رو برای ما به اشتراک گذاشتین سپاس گزارم. واقعا چقدر کم هستن افرادی با منش شما . امیدوارم روزی برسه که همه ما مثل شما به این فکر کنیم که درباره دیگران مسئولیم شاد و پرتوان باشید